دل نوشته
...انها می دانستند که همواره باید روحی مهاجر داشته باشند بسوی خدا و تا انجا که می توانند جهاد کنند خستگی ناپذیر و بی امان! چرا که می دانستند این رسالت دائمی شان است . چرا که می دانستند عشق عطشناکشان فقط با دست های گرم و در حال قنوت در غروب های جمعه فرو می نشیند چرا که می دانستند اگر باتوکل به خدا در انتظار شهادت بمانند انسان می شوند و می دانستند که اگر طالب لقای یارند باید تا اعماق ابهای کارون و اروند بروند.
باید زمزمه شهادت و خداحافظی حاج همت و جهان ارا و باکری و بوی خوش خرازی را داشته باشند و عقدی از نگین های چمران به گردن بیاویزند انها می دانستند که باید در نیزارهای کارون و در تپه های چزابه وضوی خون بسازند و در قتلگاه ۴۰۰ لاله سرخ با خدا عکسی به یادگار بگیرند می دانستند که باید در شلمچه در جمع با صفای بسیجی ها و در ابهای نیلگون خلیج فارس ناقوس مرگ صدامیان کافر را به صدا در اورند ...........
ادامه دارد![]()
شهیدی كه بر خاك میخفت